خاطرات بارانی
اولین روز بارانیــــــ را بخاطر داریـــــــ غافلگیر شدیمــــــــــــ چتر نداشتیمـــــــــــــ خندیدیمـــــــــــــ دویدیمـــــ و به شالاپ شلوپ های گل آلـــــــــــــــود عشق ورزیدیمــــــــــــــــــــــ دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست م ن کاملا خیس شد و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چشمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم . . . فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو